صابر



دیشب توی مغازه‌ها به دنبال خرید پیراهن ایرانی بودم. یکی از فروشنده‌ها یک پسر جوانی بود که از این شلوار جین کشی‌ها پوشیده بود. به شوخی گفتم توی این شلوار راحتی؟ خندید و گفت: خیلی! توضیح می‌داد که ببین چقدر راحته و حتی سایز کوچیک هم بپوشی باز هم کاملا کش میاد و فیت میشه. گفتم شبیه ساپورت نیست؟ خندید و گفت آره میشه گفت از همون خانواده هست. پرسیدم پوشیدنش سخت نیست؟ گفت آره خب، یه نیم ساعت درگیرشم تا فیت بشه (باز خندید).

گفتم پیراهن می‌خوام از جنس ایرانی. یه نگاهی به قفسه‌ها انداخت و یه کم مِن و مون کرد و گفت راستش ندارم. فقط این یک مدل هست که . هممممم . آخه نه اینکه مشتری‌ها دنبال خارجی هستند ما نمیاریم. گفتم آهان بسیار خب. دست شما درد نکنه. گفت خب این همه مدل داریم. جنسامون خیلی خوبه‌ها! حالا حتما ایرانی؟ گفتم برای حمایت از شما. حمایت از هموطن شما. از دوست شما. سرش رو ت داد و گفت حمایت از کالای ایرانی و این حرف‌ها (یعنی باز از این حرف‌های کلیشه‌ای). گفتم اگر کنار مغازه‌ٔ شما یک مغازهٔ خارجی بود چی؟ شما انتظار داشتین من از چه کسی خرید کنم؟ از اون یا از شما؟ یه کم جا خورد. سرش رو به آرومی پایین انداخت و مکثی کرد و گفت خب از من!». من هم یک مقدار در مورد تفاوت شغل‌ها و خدماتی که معادل خارجی ندارند مثل شغل فروشندگی یا کارمندی دولتی و سایرین با شغلی مثل تولیدی براش توضیح دادم. همینجور که به من خیره شده بود گفت تا حالا این جوری به قضیه نگاه نکرده بودم. برام جالبه. طرز نگاهتون رو دوست دارم. من هم بعد از عذرخواهی آمدم بیرون و بالاخره در یک مغازه‌ای، یک پیراهن ایرانی خریدم.

داشتم به این فکر می‌کردم که من تا حالا با افراد متعددی این موضوع (که اگر شغل اون‌ها هم در ایران معادل خارجی داشت) رو مطرح کرده‌ام و همگی هم با تعجب اظهار می‌کردند که تا حالا اینجوری به قضیه نگاه نکرده‌اند. نمی‌دونم چرا. شاید به این خاطره که ما عادت نداریم خودمون رو جای دیگران بگذاریم. عادت نداریم شرایط دیگران و تفاوتش رو درک کنیم. شاید برای همینه که رفتارمون، حرف‌هامون، قضاوت‌هامون کمتر بوی انصاف میده.


چه شلوغ بود امروز. مشتاق بودم که به موقع برسم اما نهایتا همان روبروی دانشگاه نصیبم شد. باز هم خدا رو شکر. هرگز در عمرم این حجم از ازدحام آدم‌ها رو ندیده بودم. این که می‌گویند جای سوزن انداختن نبود حقیقتا اینگونه بود. چه غم‌انگیز بود وقت نماز و گریهٔ مردم عزادار. آفرین به این مردم قدرشناس. حاج قاسم، ابومهدی! برای همه چیز از شما سپاسگزارم.


چه شلوغ بود امروز. مشتاق بودم که به موقع برسم اما نهایتا همان روبروی دانشگاه نصیبم شد. باز هم خدا رو شکر. هرگز در عمرم این حجم از ازدحام آدم‌ها رو ندیده بودم. این که می‌گویند جای سوزن انداختن نبود حقیقتا اینگونه بود. چه غم‌انگیز بود وقت نماز و گریهٔ مردم عزادار. آفرین به این مردم قدرشناس. حاج قاسم، ابومهدی! برای همه چیز از شما سپاسگزارم.

به روز رسانی: عرض تسلیت برای جانباختگان مراسم تشییع سردار. خداوند به خانواده‌های ایشان صبر عنایت فرماید.

به روز رسانی: عرض تسلیت برای جانباختگان پرواز چهارشنیه. خداوند به خانواده‌های ایشان صبر عنایت فرماید.


برخی صفات یا ویژگی‌ها میزان تلخیشون به حدیه که می‌تونه هر شیرینی‌ای رو بی‌اثر کنه. شما ممکنه ده تا ویژگی خوب داشته باشی اما همین یک صفت تلخ اجازه نمی‌ده که اون همه شیرینی به دل بنشینه یا ماندگار بشه. مثلا تندخویی از جملهٔ این صفت‌ها است.

یکی از این صفت‌ها که می‌تونه زندگی رو توی خانواده، محل کار یا هر رابطه‌ای برای آدم‌ها تلخ کنه همین لجبازیه. شاید یک معنای دیگرش خودخواهی باشی اما می‌بینی با اینکه فرد همه زندگی و وجودش رو وقف مثلا خانواده‌اش می‌کنه ولی راضی نمیشه از انتظارات یا خواسته‌هاش کوتاه بیاد. مثلا این وسیله باید حتما و حتما اینجا باشه یا نباشه.» این مورد باید حتما خریداری بشه.» این کار باید حتما همین الان انجام بشه.» چیزی که من می‌گم یا فکر می‌کنم تنها راهه.» ما باید حتما به این شکل این کار رو انجام بدیم.» .

و باز هم تلخ اینکه یک طرف ماجرا همواره مغلوب این نزاع باشه و به اصطلاح مجبور باشه کوتاه بیاد. چون اون طرفِ پیروز فکر می‌کنه پس همیشه  راه و حرفش درست بوده و هست که همواره به کرسی نشسته. حالا این چه اثری در مخاطب این فرد می‌گذاره بماند. هر چقدر از این لجبازی بد بگم کم گفتم. در زندگی با دیگران لجباز نباشید. به ویژه در زندگی مشترک. بگذرید از برخی خواسته‌ها. آسان بگیرید. زندگی دشوار هست، دشوارترش نکنید.


هر گاه مطلبی رو از جایی در ویرایشگر متن بیان کپی می‌کنید (مثلا از آفیس‌ورد یا یک صفحه وب یا .) پس از آن مطلبتون رو انتخاب و از نوار ابزار، دکمه برداشتن فرمت» که شکل یک پاک‌کن بر روی حرف لاتین A است رو کلیک کنید تا وبلاگتون متن رو به درستی و هماهنگ با سایر قسمت‌ها و طبق آن فرمتی که برای قالب آن تعریف شده (از نوع قلم و اندازه گرفته تا رنگ و شکل) نمایش دهد.

چرا؟ یعنی چی؟
زمانی که متنی رو از جایی کپی می‌کنید به همراه آن تمامی مشخصات نمایشی آن نیز (بسته به نوع برنامه) کپی می‌شود. به هر دو جمله زیر که کپی شده‌اند دقت کنید:

۱. من بدون انجام مرحله بالا کپی شده‌ام در نتیجه نوع فونت، سایز و شکل و رنگ من درست و هماهنگ نمی‌باشد.

۲. اما من با انتخاب دکمه برداشتن فرمت» تمیز شده‌ام.

پ.ن.۱. ویرایشگر بیان برای چسباندن متن سه حالت در اختیار می‌گذارد که برای فایرفاکس عمل نمی‌کند اما روش بالا همیشه کار می‌کند.
پ.ن.۲. برای تغییر فونت وبلاگتون

این مطلب رو بخونید.


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها